حدیث دل

اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی ........ به دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی

حدیث دل

اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی ........ به دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی

سادگیم ....

سادگیم را... . 

یکرنگیم را... 

به پای حماقتم نگذار... 

انتخاب کرده ام که ساده باشم و دیگران را دور نزنم... 

وگرنه دروغ گفتن وبد بودن و آزار و فریب دیگران آسان ترین کار دنیاست...

بلد بودن نمیخواهد...


 دوره.

 دوره ى گرگهاست.....

مهربان که باشی. می پندارند دشمنی!

گرگ که باشی. خیالشان راحت می شود از خودشانى!

ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم... ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ !

ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪ ...

ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﺴﺎﺯ ...!

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ

ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ؛

ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ،

ﺗﺎ ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﺎﺵ ﺑﻮﺩ؛

ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎﺷﯽ؛

ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﻮﻧﺪ...

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ

ﻭﻟﯽ ...!

ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺪ ﮐﺮﺩ،

ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﮐﻢ ﻧﺒﻮﺩ...

چه خبر از دل تو

چه خبر از دل تو ؟ 

نفسش مثل نفسهای دل کوچک من میگیرد ؟ ؟

یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی میمیرد !

تو هم از غصه این قهر کمی دلگیری ؟

لحظه ای هم خبر از حال دل خسته ی من میگیری ؟

شود آیا که شبی 

دل مغرور تو هم 

فکر چشمان سیاه دگری را بکند 

دست خالی ز وفایت روزی 

قطره ای اشک ز چشمان ترم پاک کند 

چه خبر از دل تو ؟

دانی آیا که در این کلبه ی درد

 اندکی مهر تو بس بود ولی 

دل بیرحم تو با این دل دیوانه چه کرد؟ 

راستی چه خبر از دل تو ...؟

به رسم یادگار

نشد با شاخه هام بغل کنم تورو
نشد نشد نشد برو برو برو
اراده داشتم به دونه کاشتن
که عادتت بدم به ریشه داشتن
که عادت بدم یه گوشه بند شی
به مبتلا شدن علاقه مند شی
نشد که از دلم جدا کنم تورو
نشد نشد گلم برو برو برو
نشد که بی دهن صدا کنم تورو
تمام حرف من برو برو برو
قدیما هر گلی شناسنامه داشت
تموم میشد و بازم ادامه داشت
تو شیشه گلاب تو شعر شاعرا
تو گل فروشی ها تو جیب عابرا
همون کسا که از تو باغچه چیدنت
توی خیالشون ادامه میدنت
نشد که از دلم جدا کنم تورو
نشد نشد گلم برو برو برو
نشد که بی دهن صدا کنم تورو
تمام حرف من برو برو برو
تو داری از خودت فرار میکنی
داری با ریشه هات چیکار میکنی
برو برو ولی به رسم یادگار
شناسنامه ات رو تو خونه جا بذار
برو برو ولی به رسم یادگار
شناسنامه ات رو تو خونه جا بذار
برو… به رسم یادگار
شناسنامه ات رو تو خونه جا بذار

باران برای تو می بارد

این برگ‌های زرد 
به خاطر پاییز نیست 
که از شاخه می‌افتند 
قرار است تو از این کوچه بگذری 

و آن‌ها 
پیشی می‌گیرند از یکدیگر 
برای فرش کردن مسیرت.. 

گنجشک‌ها 
از روی عادت نمی‌خوانند، 
سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند 
برای خوش‌آمد گفتن 
به تو.. 

باران برای تو می‌بارد 
و رنگین‌کمان 
– ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش – 
سرک کشیده از پسِ کوه 
تا رسیدن تو را تماشا کند. 

نسیم هم مُدام
می‌رود و بازمی‌گردد
با رؤیای گذر از درز روسری
و دزدیدن عطر موهایت!
زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
برای تو می‌گردند
و من
به دورِ تو!


به سلامتی دو اشک

به سلامتی دو تا اشک!

یکی اشکی که عروس وسط رقص ریخت

و همه گفتن اشک شوقه!

یکی هم اشکی که ده متر اون طرف تر از چشم جوونی سرازیر شد

که…داشت به عروس قصه هاش نگاه میکرد که واسه بی پولی نتونست بهش برسه…